مسلــمانان، مسلــمانان، مســلمانی، مســـلمانی ازین آییــن بی دیـــنان پـــیشیمانی، پیشــــیمانی مســـلمانی کـــنون اســـمیست بر عرفی وعـاداتی دریـــغا کو مســـلمانی، دریـــغا کو مـــــسلمانی؟ فروشـــد آفـــتاب دیـــن بر آمـــد روز بی دینان کجــا شــد درد بودردا و آن اســـلام ســـــلمانی؟ جهـــان یکســر هـمه پردیــو و پرغولند و امت را که یا رد کرد جـــز اســـلام و جز سـنت نگــهبانی بمیـــرید از چـــنین جـــانی کزو کفر و هـوا خیزد ازیرا در چـــنان جـــان هـــا فــروناید مــسلمانی شراب حکـــمت شــرعی خورید انـدر حریـم دین که محرومند از این عشرت، حـــوس گویان یونانی مســـازید از برای نام و دام و کام چــــون غــولان جـمال نقـــش آدم را نقــــاب نفـــس شــــیطانی شود روشــن، دل و جـان تان زشـرع و سنت احمد از آن کــز عــــلت اولی قــــوی شـد جوهــر ثانی ز شرع است این، نه ازتن تان درون جان تان روشن زخورشـید اسـت نز چـرخ است جـرم ماه نــورانی چه سـستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقـصیر آمد از قرآن، که گـشتی گرد لامــانی؟ برون کـن طـوق عـقـلانی، بسوی ذوق ایـمان شـو چه باشد حــکمت یــونان به پیـــش ذوق ایمانی؟ مشو غــــره که در یک دم ز زخـــم چرخ ساینده بریزی گر هــمه پتکـــی بسایی گـرچو ســوهانی سنایی غزنوی (باتلخیص)
من آن مرد پیر هســتم ،که آتـش در نــهان دارم
منم آن دخــتری نازی که دراین کوچــه های غــم
میـان زنــدگــی ومــرگ هــرروز امــتحـان دارم
منم آن کـورنادانی که مـغـزم مـخـزنی درد اســت
ولی باایــن هــمه درد بازقــلـب شـــادمــان دارم
به روی درد میــخندم به چـشـمش چـشم مـیدوزم
اودوسـت نازنــینم هسـت به اومـن اطمــینان دارم
بدرآید ،بــگویـد دوســت تــنــهایــی که من آیم
بگـویم زودآ،ای دوســت،که من آرزوی تــان دارم
ببوســم روی غــم راوســـرم درشــانه اش مانــم
بگویم گوش کن جــانا ،که مـن صـــد داستان دارم
دراین دنیــا که دایم مطــلب از هرســینه مــیبارد
خوشا برمن که چون تـودوسـت نـازومـهــربان دارم
وهاب آزاد
ژونـــــــــدون د هــر? یاران? جـبر دی
که صـــرف په مـا او په هغـ? جبـر دی
دا چ? د یـو بـــل په یـــاد ژوند تیروو
دا لا د کومــــ? فیــــصل? جــــــبر دی
اوس مو? ?ــیله له هیــچا هم نه کوو
بس د روز?ــــار د اراد? جـــــــبر دی
که په هر حال ده تیروو به ی? اوس
والله د ور?ــی هم دشـــپ? جبـــر دی
چ? پاکه میــــنه ورنه پـــــ?ه ســـاتو
بس دظا لمی زمان? جبــــــــــــــر دی
.
نوجوانان وجوانان بیشتر شوق خواندن مطالب نشریات چاپی و تماشای رسانه های تصویری را دارند ، اگر نشریات چاپی حاوی مطالب آموزنده ای اخلاقی ، مذهبی وعلمی نباشند . گذشته از اتلاف وقت سطح فرهنگ جامعه را نیز پائین می آورد همچنان رادیو ، سینما وتلویزیون اگر به عنوان وسایل ارتباط جمعی به بررسی گرفته شود می بینیم که رادیو به عنوان یک وسیله عمومی اطلاعاتی از موضوعاتی سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی در جامعه به شما ر می رود . برخلاف مطبوعات ونشریه ها که فقط افراد باسواد آنها را مطالعه می نمایند قریب به اتفاق مردم به رادیو گوش داده واز اخبار واطلاعات با خبر می شوند که در نتیجه رادیو در اعتلایی سطح دانش و پرورش افکار عمومی نقش مهمی را بر عهده دارد . تأثیر انکار نا پذیررادیو در آموزش ، اجتماعی شدن ، القاء عقیده ،کسب مهارت ،آگاهی وسرگرمی وغیره موضوعات کاملا هویدا است .
بناً اگر برنامه های رادیو باتوجه به مقتضیات زمان ومکان ، آداب ، سنن ، فرهنگ واعتقادات دینی جامعه تنظیم نگردد سبب منحرف شدن افراد جامعه خواهند شد. اما در ارتباط با نقش سینما و تلویزیون که بعنوان یک وسیله اطلاعاتی وگاهی سرگرمی تلقی میگردد امروز با توسعه روز افزون شبکه های تلویزیونی وفلم هایی سینمایی وعلاقه شدید جوانان ونوجوانان نشان دهنده مسایل گوناگونی در محیط اجتماع وخانواده می باشد بعضی از دانشمندان معتقد اند که بسیاری از فیلم ها چه تلویزیونی وچه سینمایی بعنوان یک عامل تحریک کننده برای افراد تلقین پذیر بطرف ارتکاب جرم می باشد و اما دانشمندان دیگر این ایده را رد نموده ومعتقد بر این هستند که مطبوعات باعث تنویر افکار عامه در جهت مثبت می باشد . تلویزیون وسینما مرزهای سیاسی بین کشورها را برای بیننده گان از بین برده آشنایی با ملل ، عقاید ، افکار گوناگون، شیوه های زنده گی وفرهنگ های مختلف را با هزینه ای کم در مدت کوتاه فراهم می کند . بر علاوه جنبه ای تفریحی که تلویزیون و سینما دارد بهترین وسیله برای اعتلای سطح دانش وایجاد تنوع در زنده گی می باشد. اما متاسفانه تهیه کننده گان تجاری فیلم ها وسریالهایکه جنبه ای آموزشی ندارد فقط برای به دست اوردن منفعت شخصی خود انها را به تصویر می کشند.
این فلم ها وسریالها برای اطفال وجوانان رویای شیرین ساخته ودر نظر آنان مجسم تر وبرتر ازواقعیت جلوه می کند. پس دراخیربعنوان آخرین سخن قابل ذکر می دانم ، که هر گاه فیلم ها وسریالها ی که تهیه می شود با توجه به اعتقادات دینی ، سنن ، آداب ورسوم ، سطح فرهنگ کشور و مبانی اخلاق ساخته شود . چون در بروز حالت خطر ناک وارتکاب جرایم تأثیر خود را خواهد
داشت . به امید آن روزیکه تمام مطبوعات ورسانه های کشور ما مبدل به کانون فرهنگی گردیده وجامعه سالم عاری از جرم وجنایت داشته باشیم .
ذبیح الله " نبوی " محصل سال سوم دانشکده حقوق و علوم سیاسی
حکیــم ابوالـمجد مجـدود ...
ولـــی چنانکه کــــــام خود از روزگار حاصل نمیکرد واز اشعار آبدار استادانه خـــــویش نصیبی نمیگرفــت ورادمــردان وممدوحان موجبات رضای وی را چنان که باید فــــــراهم نمی آوردند واو دردناک ومستمند در چنگ آز گرفتار بود تا آنکه یکباره خـــــــرسندی پرده از روی زیبای خود بر انداخت واورا از ظلمت طمع رهائی بخشید وجــــمال حـق والــه وشـیدایش ســـاخت چنان که دست از جهان وجهانیان بشست ،از آدمیان ببــــــرید ، از نیــک وبد زمان واز غایت هوشیاری بدگمان گشت . شاعـــر مستغنی شد وبـــــر دو کون آستین افشاند چنان کــه بهرامشاه از پی اعزاز وی خواســـت تا خواهر خود بــــــه او بدهد نپذیرفت به هرحـــــال سنائی (رح) کـــــــه پیش از این برای دونان بردر دونان میرفت ، جمع را مکروه وطمع را محال شمرد ودانشی را که وسیله کدیه ساخته بود دست موزه تعلیم وارشاد ساخت. سنـــــــــــائی (رح) چند سال از دوره جوانی خود را در شهرهای بلخ وســــرخس وهرات ونیشاپور گذراند وگویا درهمان ایام که در بلخ بود راه کعبه را پــــیش گرفت . در قصیده یی که بمطلع ذیل در اشتیاق کعبه سروده است : شه خانه یی بوی بخشید.
گـــاه آن آمـــد کــه با مـــردان ســـوی میدان شویم
یـــک راه ازایـــوان برون آیــیم وبرکیوان شویم
ســـنائی (رح) بعد ازبازگشـت از سفــــــر مکه مدتی در بلخ بسربرد واز آنجا بـه سرخس ومرو ونیشاپور رفت وهرجاه چنـدی درسای? تعهد ونیکو داشـــــت بزرگان عـــــــلم ورؤسای محل بسربرد تا اینکه در حدود سال 518 دوباره به زادگاه خود برگشت. زمانیکه دوباره به غزنه آمد سنــــــــــائی خـانه یی نداشت وچنان کـــه میگوید یکی از بزرگان بنام خواج? عمید احمد بن مســــعود تیشه خانه یی بوی بخشید . وسنـائی در آنجا به تنهائی بسر میبرد .
مقبره سنائی (رح) در غزنین زیارتگاه خاص وعام است که در شهـــر غزنی قرار دارد که همه روزه مـــــردم به زیــــارت می آیــــــند وباید یاد آورشد که مــــــردم روز سه شنبه را برای زیارت حکیم صاحب سنائی وروز حکــــیم صاحب تعــــین نموده اند . در مورد این بزرگ مرد هرچی بگوئیم از خــــــــــلاصی نیست ونمیتوان در روی صفحه کاغذ تمام کرد واگر حیات باقی بود در شـماره بعدی آثار این مرد حکیم را خدمت تان قرار خـــــواهم داد و بحث این شماره را با نمونه ازرباعی سنائی خاتمه می بخشیم .
لشکرگه عـــشق عارض خـــرم تســت
زنجـــیر بلا زلــف خـــم اندر خم تست
آسایش صــدهـزار جان یــــــکدم تست
ای شـادی آن دل که در آن دل غـم تست
حمــــیدالله )سروری ( محصل ســال دوم پوهنــحی ادبـیات
حکیــم ابوالـمجد مجـدود بـن آدم ســنائــی (رح) غــــــــزنـــــوی
بسکه شنیدی صفـت روم وچین خیزو بیا ملــک ســنائی ببـین
حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی (رح) شاعر عالی مقام وعارف بلند مرتبه قرن ششم واز استادان مسلم شعر فارسی دری است که در ارتباط به نام او اخـــــتلافات وجود دارد نام اورا عوفی در لباب الالباب مجدالدین آدم ســـنائی وحاجی خلیفه در کشف الظنون چاپ ترکیه محـــــمد بن آدم نــــوشته اند ودر تاریخ گزیده نیز محمد ذکرشده است لیکن جامی در نفـــــحات الانس وهدایت نام اورا به همان نحو که در اول ذکر شد آورده است . واشارات خود او هم برهمین مــــــــنوال است چنانچه در حدیقة الحقیقه آورده است .
هر که او گـــشته طالـــب مـــجد است شـــفی اوزلـــفظ بـــوالمــجد اسـت
شـــــــــعرا را با لـفظ مـقـــــصودم زین قبـــــل نـــام گــــشت مجدودم
زانــــکه جــــد را بـتن شـدم به نیـت کـرد مـــجدود مـــاضـــیم کنـــیت
خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی در حارث آثار بیهق به جهان آمد و در نیشاپور به تحصیل دانش پرداخت،دردربار غزنویان به دبیری اشتغال داشت مورخ توانایی بود تاریخ وی معروف است به تاریخ بیهقی که در عصر غزنویان راتا زمان سلطان ابراهیم غزنوی در بر میگیرد
.قسمتی از تاریخ مذکور در دست است .
ابو سعید عبد الحی بن الضحاک بن محمود گردیزی در حدود
400هجری تولد یافت ودر شهر غزنی سکونت داشت وآثار خود را در همین شهر نوشت در440 هجری که مقارن به آخرین ایام زنده گانی دانشمند ابوریحان بیرونی بود باوی ملاقات داشته است .احتمال بر آن داده اند که گردیزی(زین الاخبار)را که تاریخ عمومی است و در آن آثار و اعیاد و عادات و رسوم و انساب و معارف ملل گذشته مطالب به نگارش آمده است در زمان سلطنت عبد الرشید بن سلطان محمود(440-444هجری)تالیف کرده است .
محمد بن عبدالجبار عتبی از نویسنده گان بزرگ عصر غزنویان است که مدتی د
ر خراسان در دستگاه ابو علی سیمجور و ناصر الدین سبکتگین وچندی در نیشاپور در نزد امیر نصر برادر سلطان محمود زنده گی داشت .از آثار او (لطایف الکتاب) و(تاریخ عتبی )را نام گرفته اند.وی در تاریخ خود شرح سلطنت سبکتگین وسلطان محمود را تاسال 412هجری بیان نموده است . این کتاب به مناسبت لقب سلطان محمود(یمن الدوله)به تاریخ یمینی شهرت یافته است که این کتاب را عتبی به زبان عربی نوشته است و ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی ازمنشیان مشهور دوره سلجوقیان به زبان دری ترجمه کرد واین کتاب به اهتمام داکتر جعفر شعار در سال 1345 خورشیدی دز تهران به چاپ رسیدشاعران عهد غزنویان:
حکیم ابوالقاسم حسن فرزند احمد عنصری از بزرگترین شاعران دوران محمود غزنوی است
.وی به سال 380هجری در بلخ به جهان آمد و در 431هجری از جهان گذشت .چون در علم وادب دست بالا داشت توسط امیر نصر بن ناصرالدین (برادر سلطان محمود )به دستگاهسلطان محمود راه یافت و لقب ملک الشعرا به وی تفویض گردید. عنصری در دربار سلطان مسعود نیز مقام ارجمندی داشت . وی به طبیعت عشق می ورزید چنانچه طبیعت نوروزی در اشعار وی در کمال قدرت ،صلابت وزیبای به بیان گرفته شده است .باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تاز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود
باد همچون طبلهء عطار پر عنبر شود
سوسنش سیم سپید ازباغ برداردهمی
باز همچون عارض خوبان زمین اخضرشود
روی بند هرزمینی حله چینی شود
گوشوار هر درختی رشته گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید رابینی زناز
که برون آید زمیغ وگه برمیغ اندر شود
افسر سیمین فروگیرد زسر کوه بلند
بازمیناچشم ودیباروی ومشکین شود
ماخذ
:شهر سلاطین عبدالله کارگر
تاریخچه? غزنین
غزنه در قدیم مرکز زابلستان و شهرى بزرگ و ولایت وسیعى در خراسان بود. دانشمندان بسیارى مانند حکیم سنایی غزنوی از غزنین برخاستهاند و این شهر هزار باب مدرسه داشته است.
غزنی پایتخت غزنویان بود و سلطان محمود غزنوی سالها در آبادى و وسعت آن کوشید.
در جنگهایى که میان افغانها و انگلستان در سالهاى ???? - ???? م. واقع شد به تصرف انگلیسها درآمده بود. ولی پس از جنگ دوم جهانی آنجا را ترک کردند.
مکانهای دیدنی دوره? غزنوی:
شهر غزنین یا غزنی (صحیح کلمه همان غزنین به نون آخر است و غزنه یا غزنی تلفظ عامه مىباشد) مرکز ولایت غزنین و از شهرهاى مرکزى افغانستان است.
ساکنان شهر غزنین را "غزنوی" و در گوش عامه "غزنیچی" می نامند. موقعیت جغرافیایی این شهر در ارتفاع ???? متری از سطح دریا است و در سراشیبی ارتفاعات سفیدکوه که به سوى جنوب امتداد مىیابد، قرارداد و بین جاده? قندهار-کابل واقع شده است.
در اطراف غزنین آرامگاه های چند تن از شعرا و دانشمندان نظیر مقبره? ابوریحان بیرونی واقع است. خرابههاى غزنه? قدیم، پایتخت غزنویان در شمال شرقى این شهر به فاصله? پنجهزار متری قرار دارد.
غزنین همچنین به داشتن مناره های ستاره شکلی از قرن دوازدهم میلادی مشهور است. این مناره ها باقیمانده? مسجد بهرامشاه هستند. اطراف این مناره ها با طرحهای هندسی تزیین داده شده اند. قسمت گنبد آنها خراب شده است.